قيصر: فكر كردي چي ننه؟ كسي از مردن ما ناراحت ميشه؟ نه ننه... سه دفه كه آفتاب بيفته لب اين ديفال و سه دفه كه اذون مغربو بگن، همه يادشون ميره ما كيبوديم و واسه چي مرديم، همون جوري كه ما يادمون رفته... اين دوره زمونه كسي حوصله قصه شنفتن نداره قيصر- مسعود كيميايي
Sunday, August 30, 2009
Saturday, August 29, 2009
نفس عمیق, ۸سال گذشت/ فيلم نوآری سياه دربارهٔ جامعه ای سیاه در دامان حکومتی سیاه
آیدا : ببین من یه سیستمی دارم تو زندگیم به اسم راه پیماییهای طولانی مدت. بعد توی این راه پیماییهای طولانی مدت من همینجوری شروع میکنم، راه میرم، راه میرم، اصلا حرکتمو قطع نمیکنم، ماشینا بوق میزنن مردم بهم متلک میگن ماشین میاد از روم رد میشه، برف میاد بارون میاد، ولی من همچنان به راه رفتن ادامه میدم. الانم اگه سوار شدم به خاطر این بود که خیلی خیس شده بودم. حوصلهٔ راه رفتن دیگه نداشتم، خسته شده بودم. بعد به خاطر اینم هیچی نمیشنوم ُ برای این که تو گوشم موسیقیه. بعد، تمام مدت دارم موسیقی گوش میدم. تو چی تو موسیقی گوش میدی؟ اون وقت چی گوش میدی؟ چون میدونی من آدما رو از رو موزیکی که گوش میدن طبقهبندی میکنم . یعنی این که واسم مهمه بدونم کسی بلوز گوش بده، یا جز گوش بده یا موسیقی آلترناتیو گوش بده، یا مثل من فکرش باز باشه، اول باخ گوش بده، بعد موسیقی آلترناتیو گوش بده، بعد همه رو پشت سر هم گوش بده و دچار هیچ مشکلی هم نشه. بعد حالا چی گوش میدی؟
منصور : من داریوش گوش میدم
آیدا : ... نکتهشو گرفتم
منصور: مي دوني كامران فكر مي كنم اين دختر مي تونه منو خوشبخت كنه
كامران: به قول شاعر آه!منصور! دوست داشتم خوش بگذرونم! كاش مي تونستم عياشي كنم
دیالوگی از فیلم نفس عمیق (۱۳۸۰)، شاهکار پرویز شهبازی
نفس عمیق نزدیکترین و هوشمندانهترین فیلم در ارتباط با نسل جوان دههی هشتاد ایران است. داستان این است که کامران و منصور دو جوان سرگردان در خیابانهای تهران هستند. کامران از خانه فرار کرده و خانوادهاش بدنبالش هستند و مادر منصور در بیمارستان بستری است و خودش هم سرگردان و ولگرد در خیابانها. کامران از طبقهی مرفه است و منصور از بچههای پایین! منصور سرخوش و معترض است و کامران تلخ و ساکت. اما هر دو با هماند و پشتیبان همدیگر... منصور و آیدا (دختری که منصور باهاش در ادامه فیلم آشنا میشه) نماینده تمام عیار نسلی هستند که به ساختارهای محتوم جامعه معترضند. منصور و آیدا به حق نماینده جوانان به دنبال کور سوی آزادی دوران خود هستند و کاملا منطبق بر آمال و آرزوهای جوانان سرکوب شده در نظام ایدئولوگ جمهوری اسلامی فاسد این دوران. اما کامران را باید نماد پوچ انگاری در نسل خویش نامید. کامران کاملا آگاهانه غذا نمیخورد و البته منصور هم در قسمتی از فیلم به کامران میگوید: فکر میکنی اگه بمیری کی ناراحت میشه؟ و کامران با بیحالی میگوید: نمیدونم, من که به کسی کاری ندارم. اگر درد منصور و آیدا نداری و نابسامانی خانوادگی است، زندگی برای کامران معنی خویش را از دست داده است. شهبازی خیلی هوشمندانه نشان میدهد که سر نخ هر دوی اینها یکی است. جامعه سیاهی که بی شک در دامان حکومت سیاه هر روز بیشتر به ورطه سقوط نزیک میشود. نفس عميق، يک فيلم نوآر است. فيلمی سياه دربارهٔ جامعه ای سیاه در دامان حکومتی سیاه. فیلمی است که در سينمای دههی هشتاد ايران، اثری درخشان که بايد ديده و بازديده شود. فيلمی سراسر اعتراض و عصيان، با رگههايی از نيستانگاری. فیلمی که دیدن هربارش مورو به تنم سیخ میکنه. شاید دیدن این فیلم تو این حال و هوا لذت خاصی داشته باشه. جوانان نفس عمیق که این بار به دنبال همان کور سوی آزادی بجای مرگ تدریجی تو پیله سکوت و تنهایشان توسط دژخیمان زمانه کف خیابانها غرق خون میشوند
Monday, August 3, 2009
شوخی هم حدی دارد!
اسلام ناب، نه آن چیزی است که جمهوری اسلامی می گوید و نه آنی که غرب تبلیغ می کند. اسلام ناب و فقه پویای شیعه، ظرفیت اداره ی کشورهای اسلامی شیعی را دارد و حتی سایر ادیان، چون به همه ی آنان بها می دهد و دلیلی بر دروغ ندارد. اما چیزی که امروز ما
داریم دین حکومتی است، نه حکومت دینی
برگرفته از وبلاگhttp://islamenaab.blogfa.com/!
Subscribe to:
Posts (Atom)